من چه در وهم وجودم، چه عدم، دلتنگم
از عدم تا به وجود آمدهام، دلتنگم
***
روح از افلاک و تن از خاک، در این ساغر پاک
از درآمیختن شادی و غم دلتنگم
***
خوشهای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز از سفر باغ اِرم دلتنگم
***
ای نبخشوده گناه پدرم، آدم، را
به گناهان نبخشوده قسم، دلتنگم
***
باز با خوف و رجا سوی تو میآیم من
دو قدم دلهره دارم، دو قدم دلتنگم
***
نشد از یاد برم خاطرهی دوری را
باز هم گرچه رسیدیم به هم دلتنگم
فاضل نظری
تک درخت